آفتاب اواخر خرداد به میان آسمان نرسیده بود که ماشین جیپ سبز رنگی در کوره راهی پر دست انداز و ناهموار ، کج و راست می شد و به سوی آبادی می آمد.
شعبان زودتر از بقیه بچه ها فریاد زد :
- امنیه ها آمدند ! امنیه ها آمدند !
و مش فرضعلی که در سایه دیوار خانه شان روی دو زانو نشسته بود و سیگار می کشید به صدا درآمد:
- نظر بگیریه ، نظر بگیریه
... (داستان اجباری از مجموعه داستان چال تو چال)
نگارش : محمد اژدری
ناشر : ارسطو
چاپ 1391
خوشحال شدم ، کتاب دوم آقای اژدری عزیز مبارک است
هر پرنده ای که می خواند
نام ما را
زخمی می کند!
انتشار دو کتاب شعر در انتشارات نوید شیراز و نشر افراز از سریا داودی
منم خوشحال شدم مرسی
misمخفف اسم لاتین مسجدسلیمان بودن که انگلیسی ها در مکاتبات اداری خود به اختصار از این اسم بجای مسجدسلیمان استفاده می کرده اند