شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

نوشتن بهتر از منفجرشدن است (اوکتاویو پاز)

 نوشتن حس وحال غریبی دارد وذهن سیال نگارنده را با خود به هرسمت وسو می کشاند بقول بودلر شاعر ومنتقد فرانسوی " امشب بالهای دیوانگی از فراز سرم عبوز کردند " از این رومی خواهم بنویسم   

ازچه ؟ اصالت ،تعهد، نان ،آزادی، حقیقت یا واقعیت فرقی نمی کند فقط می خواهم بنویسم ازخودم افکارم از رویاهام از بایدها ونبایدها ازدنیای بزرگ درون ودنیای کوچک پیرامون  

نوشتن برپایه تفکری آزاد وبرای شکستن قالب ها وعادت های موجود شکل می گیرد . نوشتن برای خلق کردن وآفرینندگی است .  نوشتن تکاندن ذهنی باورها وتخلیه تنش های درونی است .شوریدگی است و میل ،موهبتی الهی برای بروز دادن شک  ورسیدن به یقین ، برای بیان احساس وبرانگیختن شور وشوق یا برای عریان ساختن واقعیات است . یک بازی مسحور کننده با لغات  برای کنکاش های ذهنی . 

نوشتن عینیت بخشیدن افکار وآمال ماست به دیگران .می گویند انسان موجودی اجتماعی است حتی در زمانی که دارد فکر می کند فعالتی اجتماعی انجام می دهد. این میل وسیر تعالی می تواند رمز ماندگاری وکمال جویی او باشد این اثربخشی قلم وچنین خاصیت کمال گرایی است که باعث گردیده قران نیز به قلم سوگند می خورد به قلم وبه آنچه می نویسد 

انسانی که ذهن پویای او همواره درپی معرفت جویی سیال است نه خود را بلکه جامعه خود را خواهان است .نوشتن برافروختن چراغ در تاریکی است تا زوایای پنهان وچیزهای قابل رویت را هویدا سازد باید نوشت تا برافروخت و روشنایی داد وباید روشنایی داد و آگاهی بخشید 

آنچه انسان را می سازد وبه او حیات دوباره می بخشد خلق ویا بازسازی نظام فکری اوست. گمشده ی ما که در درون ماست در درون اندیشه های ما وباورهایمان باید اندیشید تا باور کرد باید اندیشید تا خلق کرد تا نوشت و نگارش کرد دریای گسترده اندیشه که هر دم امواج تازه ای از آن برمی خیزند از ذات وجودی همین انسان معنا می یابند وگوهرهای گران بها را بیرون می ریزند  

           " نوشتن کار آسانی است اما نوشتن چیزی با ارزش بحث دیگری است درحالی که من در زندان وبا نوشته های خودم نشسته بودم دنیا در حرکت بود وتغییر می یافت .از این رو می بایست چیزی می نوشتم که با این تغییرات بی ارزش نمی شد نمی خواستم چیزی برای امروز یا فردا بنویسم بلکه می خواستم نوشته ام برای آینده باشد ناشناس واحتمالا دور" (نهرو)

 

        گویند مردی روی الاغ خود کندوی عسل سوار کرده وبه جایی می برد در وسط راه پای خر لغزید وعسل به زمین ریخت زنبوران به دور عسل جمع شدند وشروع به خوردن کردند .الاغ نیز به هوس افتاد ومشغول خوردن شد دید بسیار خوشمزه است .روبه زنبور کرد وگفت تو این عسل را چگونه درست می کنی ؟گفت از همان علف هاکه تو می خوری ولی من می خورم عسل می شود وتو می خوری پهن می کنی

     دامن فکر بلند آسان نمی آید بدست

                      سرو می پیچد بخود تا مصرعی موزون کند 

                                                         صائب

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن مسجدسلیمانی شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:51 ب.ظ http://masjedsolaiman2100.persianblog.ir

لطفا در صورت امکان لینک وبلاگ مرا در سایتتان قرار دهید

علیرضا کوهی یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ http://www.kamiran2009.blogfa.com

با سلام و آرزوی موفقیت
می خواستم از این طریق آنتی ویروس فارسی کامیران (با نمایندگی اهواز) رو بهتون معرفی کنم. اطلاعات کاملتر رو از وبلاگم دریافت کنید. با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد