می در کف
من نه که دلم در تابست
وین عمر گریز
پای چون سیمابست
دریاب
کــه آتـش جوانـی آبـست
هُش دار که بیداری
دولت خواب است ***
دوری که در
آمدن و رفتن ماست
او را نه
نهایت نه بدایت پیداست
کس می نزند دمی درین معنی
راست
کاین آمدن از کجا و رفتن
به کجاست ***
اسرار ازل را نه
تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی
ونه من
هست از پس پرده
گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو
مانی و نه من |