شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

برزگر

  برزگر

بیهو ده
مبهوت در ماتی

یارت به سر حد
فارغ از مشک و ملار
جگر به کولا جلا می دهد

و گندم که در نما یشنامه ای مضحک !
سر حضرت آدم بباد داد

در گرمسیر
و
سرد سیر
میهمان هر سفره ست
بی حضور کنک

       برزگر
بیهوده داس به ساقه جان خو یش می کشی
این مات
هزاران سال بر جاست
نگران
 یگانگی چپه ات مباش

امتداد بیگانگی
تا سرحد
به پر ده نشسته ست
گیوه بر کن و داس بیاویز

نگاه کن !!
خوشه های گندم
در قاب سالیانند
و
شیشه های آپارتمان من
دلشوره دارند
وقتی
دیوانه ای
در کوچه پرسه می زند
        با پاره سنگی در دست

*** محمدمرادیوسفی نژاد***

 

روایت  کوچ

هنگامی که گرمسیر به زردی می گراید ایل دیگر بار در مال کنون ؛ سفر حیات بخش خود را آغاز میکند . مردان و جوانان ایل را تا سردسیر همراهی کرده و خود پس از درنگی کوتاه تنها برای درو به گرمسیر باز میگردند یا آن که به اقتضای درو در گرمای تفته جنوب می مانند  و با نگاهی پر حسرت کوچ ایل را نظاره می کنند. تا دور از  یار و دیار در غربت گرمسیر داس بر ساقه گندم بکشند و رنج توانفرسای کار را با نوای موسیقی و زمزمه خویش تسکین بخشند.
       آواهای برزیگری حدیث این دلتنگی هاست و هجران و سختی کار نفس گیر  درو که در الفاظی عاشقانه و پر حسرت ؛ تنهایی آدمی را در غربت دشت سوخته به بادهای گرم و عطشناک گرمسیر می سپارد و در آن سو ایل در کنار چشمه ساران گوارا و سردسیر   سبز و دلکش در پهنه دامان افشان خوش چویل و ریواس و کرفس رحل اقامت افکنده و سلسله جبالی بلند و سرکش در این میان حائل ... (هدایت اله شریفی -باتشکر)

*****************

سوء تفاهم یا سوء نیت

آدم خوب یا بد وجود ندارد، بعضی کمی خوبتر یا کمی بدترند، اما عامل تحریک همه بیشتر سوءتفاهم است تا سوءنیت، یک‌جور نابینائی نسبت به آنچه در قلبهای یکدیگر می‌گذرد. هیچکس دیگری را به دیده واقعیت نمی‌بیند بلکه همه از محدوده نقصهای ضمیر و نفس خود به دیگران می‌نگرند. ما همه در زندگی خود یکدیگر را همین‌طور می‌بینیم. خودبینی، ترس، هوس و رقابت (تمامی این کژیهای درون نفس ما) دیدگاه ما را نسبت به دیگران تشکیل می‌دهد. به تمامی این کژیهای نفسانی خود، کژیهای نفسانی دیگران را نیز اضافه کن و آن وقت خواهی فهمید که از پس چه شیشه تار و ماتی به یکدیگر می‌نگریم. این شرایط در تمامی روابط زندگی موجود است مگر در یک مورد نادر، یعنی هنگامی‌که دو نفر نسبت به یکدیگر چنان عشق عمیقی احساس کنند که تمامی این لایه‌های کدر و مات در مقابل آن بسوزد و فرو ریزد و آن‌دو قلب‌های برهنه یکدیگر را ببینند... .

تنسی ویلیامز به نقل از آوازهایی که مادرم به من آموخت، رابرت لیندزی