شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

نوشته

نوشته قولیست که قلم در آن بمنزله زبان است وخط راست در آن بمنزله آواز کشیده است و شکل های حروف درآن بمنزله لوح است و نگارپذیر، به همین دلیل نوشته بر او دیر بماند.

شرف نوشته هم چنان است که نوشته قولیست پابرجای و تا خط برجای است ، آن قول از نویسنده به آواز برجای باشد.پس نوشته قولی است قائم بر ذات خویش ،هرچند گوینده آن خاموش گشته باشدوآنکه چیز می نویسد منکر نوشته خویش نتواند شد ،چنانکه اگرکسی آواز او را شنوندگان همی شنوند منکر قول خویش نتواند بود.

                                                         ناصرخسرو

به من بگو

در این منزل بی نشان

تا کی به اسم آینه از خشت خام

سخن خواهی گفت؟

دیری ست دیوار کج از مسیر ثریا

به ویرانی ویل المکذبین رسیده است

به من بگو،

از کاروان بی واژه چه می بری؟

جز غارت خیالی،

که خبر از غفلت بی فردای تو می دهد.

تو چه می دانی از اندوه ماران و،

از این شب پر ملال

به خدا آتش زیر خاکستر است

این خرمن بی خار و

این کبریت کهنه سال 
 

"سید علی صالحی"

در جمهوریت افلاطون داستانی آمده است که می  

 

گوید ژیگس چوپان شاه لیدی بود یکبار که گوسفندان شاه  

 

را به قصد چرا به بیابان برد ناگاه رعدوبرق در گرفت وزلزله  

 

سختی روی داد وغاری در مقابلش نمایان شد ژیگس به  

 

درون غار رفت و در درون غار جسد مرد درشت هیکلی را  

 

دید که یک انگشتری در دست دارد انگشتر را برداشت  

 

وبیرون آمد مدتی بعد در انجمنی که شاه وچوپانان در آن  

 

گرد آمده بودند ژیگس حضور داشت ودر حین صحبت های  

 

آنها با انگشترش ور می رفت که ناخوداگاه با چرخاندن  

 

انگشتر غیب شد ودیگران که فکر می کردند او از جمع  

 

شان رفته به صحبت راجع به او پرداختند درصورتیکه او حرف  

 

آنها را می شنید پس از این انجمن بود که ژیگس به قدرت  

 

خود پی برد وبه کمک این قدرت توانست به دربار راه یابد  

 

وپس از مدتی دل ملکه را هم بدست آورد وبا کمک او شاه  

 

را کشت وخود برجایش نشست .

 

افلاطون از این داستان نتیجه گرفت که هرگاه انسان به  

 

قدرتی مافوق دیگران دست یابد عدالت را نمی  

 

شناسد.هرگاه دیگران اجازه دهند وقدرت های نامحدود را  

 

محدود نکنند با بیعدالتی مواجه می شوند .انسان ها  

 

عدالت  را انتخاب نمی کنند بلکه ناچارندعادل باشند

 

*******

قدر تو خدای داند وبس او نیز معلم است واستاد

من کسانی را دوست دارم که از خویش جانفشانی می کنند تا برتر از خود بیافرینند 

                                                                                                                    نیچه 

  

هرانسانی دو آموزنده دارد 

یکی روزگار ویکی آموزگار 

اولی به بهای زندگیت 

دومی به بهای زندگیش 

روز کارگرو روز معلم گرامی باد