شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

مرام ایل ما

=== مرام ایل  ما =======
دختری زٍ ایل عشق ، دخترعشیره ام                   عاشق کلوچه وبوی نان فطیره ام

آشناوایلیاتیم ،بختیاریم                                       ازسکون هرچه دل عاشقان فراریم

اسب خوب وبرنویی ،گنج مردایل ماست         دی بلال ودی بلال شعربی بدیل ماست

دل بهانه گیرشد،بازهم هوای کوچ                   ازگدارسینه ام می رسدصدای کوچ

تنگ می شوددلم توی قیل وقال شهر         تشنه ام ،کجاست آب ؟آب چشمه ای زلال

نیست توی سفره ام کاسه های اشکنه           توی ظلمتی غریب،کو؟کجاست روزنه؟

پر زٍ عطرپونه اید،مردمان خوب ایل             می دهدصدایتان بوی دلکش ((چویل))

کوچ می کنیدومن مانده درسکون عشق           دورازشمادلم رفته تاجنون عشق

درسیاه چادرید ، من غریبه توی شهر             زندگی بکام من گشته تلخ و مثل زهر

شهریم ولی ،ازتبارسبزسادگی                       روستادلم ،مظهری ز روگشادگی

کی خبرزفتنه هااززمانه داشتیم                      فکرمان به مزرعه یاکه آنچه داشتیم

ساعتی نداشتیم جزصدای یک خروس          آه ،چهره هایمان می شودعجب عبوس

خنده می کندوای !مردمان شهرما                   تاکه مردایل مامی رودزکوچه ها

ناسلامتی !من ازایل بختیاریم                       پس چرافراری ازایل دل بهاریم ؟

فخرمن اصالتم ،فخرمن نجابتم                     خالی ازریاورنگ ،چشمه ای صداقتم

درمرام ایل ما،مردیعنی یک سوار          زن صفای مطلق است،مردغیرت است وکار
                           شعرازفریده چراغی ((ممیرا))

گویش بختیاری

درکتاب تاریخ بختیاری سرداراسعدآمده است که زبان بختیاری هاهمان زبان پهلوی قدیم است که کیانیان وساسانیان بدان سخن گفته اند

گویش بختیاری به لهجه های گوناگونی تقسیم می گرددکه این تنوع ناشی ازدورازهم بودن محل اسکان وکوهستانی بودن ومحدودبودن مراوداتشان است واین وضعیت باعث شده که همجواری هردسته ازآنهاباقومیت های دیگروتعامل باآنهابرروی لهجه آنهاتاثیروتاثرگذاشته واین تنوع راپدیدآوردمثلادرخوزستان همجواری باشوشتری هاودزفولی هاویالرهادرشمال ودرجنوب آن بااعراب یااستان کهگلویه درمناطق دیگرمانندچهارمحال تماس بافارس ها ،ترک زبانان و..گویش های متفاوتی راپدیدآورده است بطوری که حتی درمیان یک طایفه ویاروستاهای همجوارشاهدگویش های مختلف می باشیم .

      اماقطعاهمانگونه که اکثرصاحبنظران عقیده دارندپیوستگی این لهجه بازبان پهلوی وپارسی باستان بیش ازگویش های دیگرمناطق ایران است وهمانگونه که درفرهنگ بختیاری به نقل ازلیدوعنوان شده به زبان شاهنامه شباهت زیادی داردکه طبعااین امربواسطه این بوده است که محل اسکان آنهادرطی تاریخ ازتعرض بیگانگان درامان مانده است.آرنولدویلسون نیزمعتقداست که نزدیکی لهجه بختیاری به زبان پهلوی بقدری زیاداست که زبانشناسان آن دوراجداازهم نمی دانند.البته دراین میان گرچه بختیاری هابه لربزرگ ولرهای لرستان به لرکوچک اشتهاردارندامالازم به ذکراست که گویش بختیاری ولری علیرغم وابستگی هاونقاط اشتراکی که دارندمتفاوت ازهم بوده اند.

      درمقدمه فرهنگ دهخدااحسان یارشاطردرذکرتقسیم بندی زبان هاوگویش های ایرانی آنهاراجداگانه ذکرمی کند.همچنانکه خانلری معتقداست لهجه های لری ،سمنانی وبلوچی ازفارسی دری مشتق نشده اندبلکه همه آنهادرعرض یکدیگرندواصل واحدی دارندکه به حکم تحول زبان ازآن منشعب شده وهریک به طریقی تغییریافته اند.  

به یادآجعفرقلی

دهاتی همیشه مسافر
آی جعفر قلی! داغم سیت
بازفت تنها افتاده است و کارون بی خود بر خود می غلطد.
بلوط و کنار... سر برشانه های هم نهاده اند و باد مویه می کند و زن ایلاتی چنگ بر چهره و موی بر می کند.
جعفر قلی.
نرو !! دشت لالی بی سوار می ماند اگر بروی.اما تو می روی. تو رفته ای. آی ایلاتی. آی بازمانده مردان تفنگ بردوش ایل.
آی مرد مانده ایل ! جعفر! سپهدار لشگر ابوالقاسم خان. دشت شیر و قلعه تل با دستان تو آزاد شد. حماسه تنگ گزی، چه رشادت ها. یادت هست؟ آنجا که گلوله بزرگ و کوچک نمی شناخت.
سر بزرگ تو بود هم که بزرگی کرد و کار بختیاری سامان از تو یافت. جعفر! شب ایل اکنون بی تو شب تر است و بختیاری را دیگر بخت یاری نمی کند.
چشم بر مبند جعفر! چه می شود کرد اما که تو چشم بر بسته ای و دیگران دهان گشوده اند! جعفر. ایران از تو چه گفتنی ها داشت.
که نگفت ! گلبهار چه محجوب در میانه زنان کل کشید و از آنچه بر پدر رفت حلقوم گره داد و نگفت.
بی بی تو چرا ساکتی میان این همه غوغا ؟.
مردک دراز بی حیا لقمه ات را نجویده دشنام می داد و دورتر ها جعفر بر اسبش ایستاده بود و گوش می داد.
اسبش هم می دانست رسم نمک خوری و نمکدان دزدی! روزگار را.
جعفرقلی! داغم سیت! تفنگت به روزگار فقط به درد سینه آسمان را تیری کردن می خورد و بس، چرا که دشمن به لباس دوست روبرو بر سر سفره ات چشم در چشمان تو با آن خنده کثیف لقمه های نان تو را می بلعید و تو خان خاموش! تفنگت را بغل کرده بودی و هیچ نمی گفتی! جعفر قلی.
شیر زردکوه! پلنگ تنگ گزی ! گفتمت: دیگر دیر شده است خان. موسم تفنگ بر گذشته است ! روزگار روزگار کلام است و مذاکره!!.
و تو خندیدی که: نه جانم. این کفتار ها را به کلام کاری نیست.
اینان اصل ایل را به فرع چاه نفت و باغ های اصفهان تاخت زدند. اینان خائن به ایلند. آری آنان از ایل گذشتند و تو نگذشتی و گذشت دل ندادی تا مانده ات را به شهر بکشانی.
تنگنای کوچه های اصفهان نه که لالی بزرگ تنها گنجای تو داشت، پس تن به لالی تکاندی فارغ از همه هیاهو و خاموشی پیش گرفتی و هیچ نگفتی. تنها شیر های سنگی خضر، زنده هم کلام تو بودند.
تنها غربت دور افتاده لالی همدلی با تو می کرد و آن زمان که تو تن شیر پیر را به بیشه های لالی می کشاندی هیچ کس با تو به خاطر غربت ایل به خاطر علف و به خاطر باد نمی گریست.
بابادی پیر! جعفر قلی !دیگر بار زردکوه را با پاهای خسته ام زیر پای خواهم گذاشت شاید که آن بالاها. روی برفهای گردنه ایلوک پشت شاه شهیدان. بر ستیغ سکندر.
بر برف های میلی بر صخره های مافارون، بر خنکای آرام دریاچه شط تمی بر تنگنای تمبی و بر فراخنای سبز شیمبار نشان از تو بجویم.
و می دانم که نیستی و نخواهی بود دیگر و هنوز نمی دانم بهار آینده چه کسی کوچ را فریاد خواهد کرد!.... از صخره های پشت شاه شهیدان خودم را بالا می کشم و رو به باد فریاد می کنم.....
کجایی مرداس پیر؟ سنگ تراش ایل.
پیدا کنید مرداس پیر را تا آخرین شیر سنگی اش را بتراشد...... پیش از آنکه بمیرد! کجایی مرداس.....! کجایی؟ کجایی؟ کجا.........؟
باتشکردوستی که این مطلب رابرایم فرستاده