تنوره می کشید در باد
تابستان جنوب
من محو ابروان تو بودم
واگر یادت هست
سیب می خوردی
تودانه های تلخ سیب را...
من اشک های بلورنجیب را...
سهم من ازجهان
آن وقت هانگاه توبود
آی
علف های هرز
بگویید در کنار کدام شما
داردشکوفه می دهد
آن دانه های سیب
که از دهانش به خاک افتاده بود
من کجای جهان ایستاده ام
تابستان جنوب رامی خواهم
یاطعم دهانش که سیب خورده بود؟
شعراز داریوش اسدی کیارس
از وبلاگ بسیا بسیار زیبای شما تشکر میکنم زیبای وبلاگ شما در این است که همه چهار عنصر را در کنا ر هم قرار دادید
حتما از وبلاگ من دیدن کند
مریم از ایذه
با تشکر