درلطایف الطوایف نقل است :
پادشاهی از حاضران مجلس خود معمایی پرسید که آن چیست که پارسال نرسید، امسال نمیرسد و سال آینده هم نخواهد رسید، سربازی که در آن مجلس حاضر بود گفت: مواجب من است. پادشاه خندید و دستور داد تا مواجب دوسالة او را نقداً دادند و حقوق آیندهاش را نیز دوبرابر کرد.
این معما حکایت معمای جاده مسجدسلیمان -شهرکرد است شبیه حکایت معمای شبکه گازمسجدسلیمان شبیه حکایت معمای آب مسجدسلیمان و...است با این تفاوت که کسی نیست تا به لطف خنده ای این رویاهای ابلها... را تحقق بخشد اما میخواهم بگذارم رویاهایم زنده بمانند. این را از آن درخت کنار خشکیده ای که دورترها رانظاره می کند .اززمین عریانی که چشم به آسمان دارد وازکودک گرسنه ای که چشم به دستان مادر دوخته آموختم.درهرحال تنها راه آوردن رویاها ازدنیای دوردست به این دنیا هم عشق است چیزی که مامسجدسلیمانی ها ازآن بهره مندیم شاید این ها همه تکرارمکررات است اما کافی است باور کنید که مانند لذت خراشیدن زخم کهنه دیگربیان دردهای ما از خوشی های عادی زندگی لذتبخش تر شده است
میان آفتابهای همیشه
زیبائیی تو
لنگریست _
نگاهات
شکست ستمگریست _
و چشمانات با من گفتند
که فردا
روز دیگریست.
ا.بامداد
بگذریم کلام حضرت مولانا راعشق است که می گوید:
اندر دل درد خانه داریم
درمان نبود چو همچنینیم
.......
چون ساده تر از روان پاکیم
پر نقش چرا مثال چینیم
پژمرده شود هزار دولت
ما تازه و تر چو یاسمینیم
گر متهمیم پیش هستی
اندر تتق فنا امینیم
ما پشت بدین وجود داریم
کندر شکم فنا جنینیم
( دیوان شمس )
سلام آ اردشیر
خوی تونه خدا ؟