شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

شهرمن M.I.S

مسجدسلیمان (پارسوماش)زادگاه کورش واولین شهر پارسی تبار

باتشکرازآقا محمدکه این عکس رابرایم فرستاده

 

نه

من پرمی کشم

وبه شیوه ی صبح

ازگلوی خشک این شب تیره

                      گذرخواهم کرد

تاپروانه ای بجویم

که به گردخون سبزم گردش کند

----- یارمحمداسدپور ------

نظرات 9 + ارسال نظر
محمد ایزدستا پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:48 ق.ظ http://izadseta.blogfa.com/

سلام
ممنون از سر زدنهای همیشگی ات
زیبا ست شعر یار ممد

مسعود پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:50 ق.ظ http://setinom.mihanblog.com

سلام
این عکس مربوط به مال گندلی است

آرمان پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:10 ق.ظ

عجب عکسی. ای ول. بیشتر عکسایی که میزاری توی وبلاگ خیلی به دل میشینن. کوههای پشت این عکس که شبیه کوههای مسجدسلیمان هستن ولی این چشمه را تا به حال ندیدم. عجب حالی میده کباب درست کردن بغل این آب.
آدرس این محل رو هم لطف کنین بنویسین ما بدونیم کجاست.

سید صادق فاضلی جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:23 ب.ظ http://www.zoohoor.blogfa.com

چشم به راهم تا بیایی
بی تو آسمان برای که قصه بگوید ؟
ابر را قسم داده ام بغضش را تا آمدن تو در گلو نگاه دارد
در این هوای فراموش کاش می دیدی
چگونه منتظر روی ماه تو شده ام
فقط یک بار دیگر اگر . . .

تاراز یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:20 ب.ظ http://bibiyan.persianblog.com

درود.آن نوشته پایین و آن به اصطلاح نقد جغله نجفبادی رو هم خواندم.ایشان باید بگویم خیلی شوت تشریف دارند.انتظار دارد سوزوار و امیدوار مسائل را حل کنند!!یک نکته دیگر آن پایین نوشتی به قول اخوان که فکر کنم باید می نوشتی به قول نیما.شاد باشی.

مسعود سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 ق.ظ http://www.setinom.mihanblog.com

عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
جناب آقای تاراز اولآ از این لحن بسیار مودبانه شما در نظر قبلی بسیار متشکرم
ثانیآ حرف بنده مربوط به آقایان به قول شما امیدوار و سوزوار نبود و دفاع من از کلیه نیروهای بختیاری با هر نوع گرایش سیاسی بود حال اینکه شما چرا فقط این دو را نام بردید به همان دلایلی است که در آن مطلب هم ذکر کردم وباز متاسفانه .....
ثالثآ حرف من هم این بود که چرا امثال جنابعالی چشم انتظار امیدوار و سوزوارها هستید وچرا شما ها حاصل افراط و تفریط روزگارید و نقش شماها در ساختن این شهر چه بوده و ....
باز هم حرف برای گفتن زیاد بود ولی بعد از اینکه از وبلاگ شما دیدن کردم از گفتن بقیه موارد منصرف شدم چون با آن مطالب با آن غنای فکری دیگری انتظاری بیش از این نبود و این را برای دیگر دوستانی که به این وبلاگ سر می زنند نوشته ام و در آخر سخنی از حضرت امام (ره) :
ملتی که گذشته خویش را نشناسد محکوم به مرگ است

مهرنوش چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:09 ب.ظ http://jasmina.persianblog.com/

جقدر دلم تنگ شده واسه مسجد سلیمان

کاوه پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:57 ب.ظ

(برد شیر دیگری باید)
نمیدانم! داغ و نالهء کدام پیرزن کلوته بسته خزان را اینگونه به شهر پیوند میزند
که با هجوم دریایی از شقایق و باوینه ٬ بهار تجربه نمیشود.

عزیز سرو قامت ٬ در آنسوی نگاه پر تبسم و آرامت ٬ شورشی بود که دل کوه را به آتشفشان بشارت میدهد ...

و میدانم در بدرقهء تابوتت ٬ هیچکسی نمانده بود تا گونه ای بخراشد!

و میدانم لاله ها باز هم واژگونه خواهند رویید ٬ به ییلاق.

محمد مراد یوسفی نژاد

محمد مراد جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 03:55 ب.ظ

دایی یار ممد٬ سلام

با آنهمه تلاطم هنوز پویایی و ( پرواز را بخاطر داری )

همواره منتظر نوشته هایت هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد