مسعودبختیاری هنرمند بی بدیل عشایر که آوازبختیاری را ازبرافتو تا بلندای تاراز وکی نو به بالا کشاند وآستاره ای شددردل مردم هفت وچهار سرانجام درمقابل بیماری تسلیم شد .افتو موسیقی بختیاری غروب کرد تاعشایرخسته ازمال کنون سوگوار کسی شوند که دلش ازپاکی همچون آسمان بود.حالوزال ما دیگر صدایش درایل نخواهدپیچیدتا باترنم صدایش همه مالها درکنارهم بار بیاندازند و شو مه درکنارتش چاله ها هم درنگ ما باشد
یادش گرامی وروحش شاد
بنام خد ا
شب شدآنقدر تاریک که ظلمات فراموش شد
وقتی قاصدآمد وخبر به ایل آورد
زرچه بود غیر باور در افکار بلند ایلی بود
که می تازید بر پهنه روزگار در زمینهای
خشک وبا صفا در زمانهای دیرو بی انتها
هرچه بود ستین لرزید .کوه فرئ ریخت و
تاراز نهره کشید ولی کبکها نرفتند .و
نخواندن آوازی را که عشق می خواست
در بهمن پارین و یرفهای اسفند
دیگر صدای مالکنون نبامد
کرنای کوچک میر شکال هر چه زد چپی بودو
خشکید آنچه را کارون می خواند
و بلال یلال را مادران از یاد بردند
و گل را برداشتن که مجنونی نبود
که اورا ببندند تا عاقل شود
و مینا سیاه هم لچک یدون ریال را به کرد
ومردی نبود تا جار هیاری سر دهد
و دختران نپختن نان را که دیگر برزگری
به گرمسیری نماندکه همه گندمها سوختند
وایل ماند بدون تیپ و تیپ بدون سرباز
و بهمن ماند تا دیگر اسفنذی نیاید
نوای خسته اصالت بختیاری خاموش شد.
روحش شاد ویادش همیشه گرامی باد.
بنده اصالتا قشقایی هستم اما صدای استاد واقعا هر آدمی را
با خود به اعماق درون می برد. به تمام بختیاری های عزیز تسلیت می گوییم....
سلام اردشیر
به خدا الانکه دارم عکسشو می بینم اشک چشام جاری شده .....
هیچ کس نمی تونه به گرد پاش برسه ...
روحش شاد
همیشه تو ولات غربت دلم به صدا آبهمن خوش بود ولی حیف که آرمون صداش مند به دلمون روحش شاد و یادش گرامی
بنام خداوند بخشنده مهربان
شب شد آنقدرتاریک که ظلمات
فراموش شد
وقتی قاسد آمد وخبر به ایل آورد
هرچه بود غیر باور در اقکار بلند ایل بود
ایلی که بر پهنه روزگار می تازید
بر زمینهای خشک وبا صفا
در زمانهای دیر وبی انتها
هرچه بود ستین لرزید
وتاراز فرو ریخت
ولی کبکها نرفتند
و سر در برف فرو بر دند
ونخواندن مرثیه عشق را در
بهمن پارین که دیگر هرگز اسفند
نخواهد آمد جون بهمن نمی آید
صدای ناله از مالکنون می آید
کرنا کو چک میر شکال هرجه زد
جپی بودو خشکید هر جه را کارون خواند
وبلال بلال را مادران از یاد بردند
وگل را بر داشتن ار میان مال
ال ذ
سلام بر اردشیر عزیز
یدون ریال را یه سر کرد
هرچه بود
با اینکه امسال سال مرگ بود برای ما و خیلی از آشنایان که اکثرا جوان بودن مرگ را در آغوش کشیدند ولی خبر مرگ مسعود بختیاری که در شهر غریب همیشه بختیاری بودنم را یادآوری می کرد و دلم را به آتش عشق بختیاری روشن می ساخت سخت آتشم زد یادش گرام و روحش شاد.
حنجرهء کبک های تاراز را به قبای کرنایی وارانه سنجاق میکند تا پژواک صدایت همواره بماند
و تاریخ ایل خواهد نوشت:
حنجره ای شگفت که برابری کرد با شمشیر علی مردان و تفنگ ابوالقاسم...
نمیدانم چه کسی باید به چه کسی تسلیت بگوید؟
گوهری بودم نهان اندر صدف
درته دریای امکان بی هدف
موج وحشی در تکاپویم فکند
گه اینسوی وگهی آنسویم فکند
مدتی در سینه خاکم نهاد
وانگه افکندم اندرون جماد
از جمادی مردم و نامی شدم
وزنما مردم زحیوان سر زدم
مردم از حیوانی وآدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
باردیگرگربمیرم ازبشر
تابرآرم از ملائک بال وپر
باردیگرجستنم باید زجوی
کل شیئ هالک لا وجه هو
بار دیگر ازملک پران شوم
آنچرادروهم ناید ان شوم
گر عدم گردم,عدم چون ارغنون
گویدم انا الیه راجعون
* مولانا *
یادش گرامی وروحش شاد
حیف شد اجازه ندادی عکسو بگیرم بزارم تو وبلاگم اگه دوست داشتی برام بفرست