به پیرامن کوهساری بلند دیاریست پرمایه و ارجمند
ده و بیشه و دشت و آب روان زمینی چو خورشید روشن روان
گران بار کوهی بلند اختری سپهر افسری ایزدی گوهری
زیک سو به ماهی فرو هشته یال وز آن سوی بر ماه گسترده بال
همانا که آن مرز مینو سرشت بود لختی از خاک خرم بهشت
گریبانش از گوهر آکنده است عبیرش به دامن پراکنده است
در آن سرزمین کرده جای نشست نژادی جوانمرد و "ایران" پرست
دلیر و گرانست و پولاد خای سرافراز و با نام و جنگ آزمای
گه آشتی آب آتش نورد چو دریای آتش به گاه نبرد
سواران شیر افکن پیل تن پدر بر پدر گرد و شمشیرزن
همه از در فر فرماندهی پدید آورد روزگار بهی
گروهی چو خورشید روشن گرا تباری زخورشید روشن ترا
مر آن مرز را "بختیاریست" نام که بادش جهان رام و گردون به کام
گر ایران زمین، بختیاری نداشت برانم که از بخت یاری نداشت
همه مردمش گرد و شیر اوژنند تو گوئی مگر کوهی از آهنند
salam
emsal raftam susan,sarzamine ajdadiam ,divane shodam,
http://usera.imagecave.com/chaotic/tree.JPG
http://usera.imagecave.com/chaotic/sanjaghak.JPG
درود دوست من
گزینش جالبی بود . با اینکه پژمان بختیاری شاعری با سروده های زیبایی می باشد اما کمتر به وی پرداخته شده است.
وی ضمن تسلط به زبان فرانسوی چندین کتاب مهم را به فارسی ترجمه نموده بود. ادبیات فرانسه بر او تاثیرات مثبتی داشت ولی پژمان هرگز از اصل خوددور نشد.
بدرود
سلام همتبار با غیرت من
ازوبلاگتان دیدن کردم
بیایید همه با هم فرهنگ بختیاری را احیا کنیم
درود اردشیر عزیز
با سپاس از انتخاب این شعر غرور آمیزامید است شخصیت
این ادیب همتبار بیشتر مورد توجه ادب دوستان قرار گیرد
نام ویادش زنده باد