کورانه
انگشت به دهان می گیرم
درحجامت مرگ
برای گیسوان توکه بادمی خورد.
که جوان می مانی به باغ
بعدازمن.
دلم برای زنده بودنم می گیرد
دلم برای بهارسی سالگیت.
چه کودکانه
درمعبرقبر
می گریم .
داریوش اسدی کیارس ----ازمجموعه شعرطعم دهان سیب
ری را جان
می دانم ،می دانم دل آن دره ی دور برای من
تنگ است ،دل آن شکوفه بادام که شبیه جوجه
کبوتربود.می دانم ،دل آن چشمه که بوی تشنگی
ستاره می داد-برای انعکاس تبسم تاریک من تنگ
است .دل سنگ وآن سایه های مالرو،دل بی
باورباغ انار،دل بادوقتی که ازمزارع ماه وشقایق
می گذرد.
ری راجان
می دانم !دل ولایت آبهابرای من تنگ است ،امامن
که دلم ...دل نیست،من دلم رامیان راه
وکنارتوجانهاده ام :سمت چپ آن ستاره ی سبزکه
درمشرق گریستن است ....
----سیدعلی صالحی----
تنوره می کشید در باد
تابستان جنوب
من محو ابروان تو بودم
واگر یادت هست
سیب می خوردی
تودانه های تلخ سیب را...
من اشک های بلورنجیب را...
سهم من ازجهان
آن وقت هانگاه توبود
آی
علف های هرز
بگویید در کنار کدام شما
داردشکوفه می دهد
آن دانه های سیب
که از دهانش به خاک افتاده بود
من کجای جهان ایستاده ام
تابستان جنوب رامی خواهم
یاطعم دهانش که سیب خورده بود؟
شعراز داریوش اسدی کیارس
می دمدباد
بخت
همچون اسبی خیره بریالهاش
درآب
نقش خدایی خیال
با دستهای برفیش
می دمدباباد
دستی ازرخسار
کفن می گیرد
ومی خزد با او
بخت
همچون اسبی با یال خون
درباد
نقش خدایی خیال
بادستهای برفیش
خشت می نهد
برآب.
شعری ازسیروس رادمنش
نقش های تابستانی ---
ستارگان خسته از
ورزشباهنگامان
شب شب ها
سبدگل برطاقدیس ها
نهادو
به زیرپلکی
خواب می کندآنچ را:
اگرچهره می دوختی ومی دیدی ،آه
ازکارون هم گذشت این دیر
وطنین
ازصحفات اقطاب
چه می گذشت ...
شعر،گاه حرف است
نازوبه باز
درتنگ ها وسایه هاش
شکل دیگری ست
مثل چترهای تاول
که بردامن تنگ او
نقش های تابستانی می زند
---یارمحمداسدپور---
ه
از عقیمی و مرگ نمی گذشت کرم تابنده
می رویاند
لاشه یی را که می رفت و
پل های دیگر اما
در باد ایستاده ای
و انگیزه ی دعا را می جویی
هرگز اینگونه
سُم نکوبیدند بر ستاره ی بدرود.
*** هوشنگ چالنگی ***
من پراکنده شدم
ماپراکنده شدیم
مست آواز هَزاران در باغ
چوگلسرخ ز ِ بُن
بی خبردست پدرکنده شدیم
دیرگاهی ست
که از رویش عرفانی
گلها در باغ
خبری نیست که نیست
نه صدایی ز پایی
ونه آوازرسایی ز جایی
نه طلوعی
ز خورشیدخروشان
برای دل درمانده به راهی
ریزش بارانی
به علف زاران سوخته
ازحسرت آهی
آسمان رابنگر
ابرهاتاروپراکنده شدند
سایه هاخسته ودرمانده شدند
مادران چشم به درخانه
عبوس وغمگین
انتظاربچه های به ره مدرسه
وامانده شدند
چه عجب حال وهوایی است
خدایابنگر
خواب می بینم من
یاکه دربیداری
مبتلای دل درمانده شدم
من پراکنده شدم
¤¤غلام رضایی میرقاید
روزی
خواهم آمد ٫ وپیامی خواهم افشاند
دررگهانورخواهم ریخت
وصدادرخواهم داد:ای سبدهاتان پرخواب !سیب آوردم ٫سیب سرخ خورشید
خواهم آمد ٫ گل یاسی به گداخواهم داد
زن زیبای جذامی را ٫ گوشواری دیگرخواهم بخشید
کورراخواهم گفت :چه تماشاداردباغ!
دوره گردی خواهم شد ٫ کوچه هاراخواهم گشت .جارخواهم زد:آی
شبنم ٫ شبنم ٫ شبنم
رهگذری خواهدگفت :راستی را ٫ شب تاریکی است .کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست .دب اکبررابرگردن اوخواهم آویخت
هرچه دشنام ٫ ازلبهاخواهم برچید
هرچه دیوار ٫ ازجاخواهم برکند
رهزنان راخواهم گفت:کاروانی می آیدبارش لبخند
ابررا ٫ پاره خواهم کرد
من گره خواهم زدچشمان راباخورشید ٫ دلهاراباعشق ٫ سایه هاراباآب
شاخه هاراباباد
وبه هم خواهم پیوست ٫ خواب کودک رابازمزمه زنجره ها
بادبادکها ٫ به هواخواهم برد
گلدانها ٫ آب خواهم داد
خواهم آمددرآخوراسبان ٫ گاوان ٫ علف سبز نوازش خواهم ریخت
مادیانی تشنه ٫ سطل شبنم راخواهم آورد
خرفرتوتی درراه ٫ من مگسهایش خواهم زد
خواهم آمد ٫سرهردیواری ٫ میخکی خواهم کاشت
پای هرپنجره ای ٫ شعری خواهم خواند
هرکلاغی را ٫ کاجی خواهم داد
مارراخواهم گفت :چه شکوهی داردغوک!
آشتی خواهم داد
آشناخواهم کرد
راه خواهم رفت
نورخواهم خورد
دوست خواهم داشت .
------- سهراب سپهری --------
جان هر اندِیشهای سوی تو دارد ای بهار
لحظهها در پی نوشت کلک خام اندیش ما
شیخ خوانَد مست، آواز بلند در کوچهها
خشت مسجد بوی از میخانه دارد ای بهار
خامیاش بو در مشام لاله دارد ای بهار
هر کسی سری به سر دارد رهی در زندگی
حج چرا ؟ لب بر لب ساقی گذارد ای بهار
حال دوران از روند این جهانخواران پست
روز را چون شب خدایا تیره دارد ای بهار
این غلام کور مست را از در عشرت سرا
ساقیاش کی بر در مسجد گذارد ای بهار.
نسل توفان
حیران ومست ومدهوش
بارنج دوش بردوش
آوازکودکان را
ازکوچه می کنم گوش:
(من یارمهربانم
داناوخوش بیانم
گویم سخن فراوان
باآنکه بی زبانم )
بانگ بلندچاووش
ازکوچه آیدم گوش:
همرنگ مردگانم
آواره ی زمانم
باآنکه زنده هستم
نادان وبی بیانم
بانگ بلندچاووش
ازکوچه آیدم گوش:
این زندگی چه سخت است
حاصل فصل تلخ است
مردن نسل توفان
بی آرزوچه سخت است
**غلام رضایی میرقاید**
***بره***
بیرون سرمی بریدند
که من یک مشت ارزن به مرغ عشقم دادم
کلوخی قندبه چاه لیوانم انداختم
پس درازکشیدم
روی رخت خواب ابری پریشان
صدایی سرخ ازخرخره می آمد
که من پنجره راازاتاق
باپرده ای آبی جداکردم
همه چیزتمام شد
بارفتن کودکی
باسینی گوشت قربانی به خوان همسایه
****جمشیدعزیزپور****
کارون
در گلستانه
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
پشت تبریزیها،
غفلت پاکی بود،
که صدایم میزد.
پای نیزاری ماندم، باد میآمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف میزد؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم
یونجه زاری سر راه،
بعد جالیز خیار، بوتههای گل رنگ
و فراموشی خاک.
و چه اندوه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، میچرخد گاوی در کرد.
ظهر تابستان است.
سایهها میدانند، که چه تابستانی است.
سایههایی بی لک،
گوشهای روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی اینجاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم
صبح.
و چنان بی تابم، که دلم میخواهد.
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا میخواند.»
نمی توانم گفت
با تو این راز نمی توانم گفت
ـ در کجای دشت نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند
آرام
آرام
از کوه اگر می گویی
آرام تر بگوی!
برکه ای که شب از آن آغاز می شود
ماهی اندو هگین می گردد
و رشد شبانه ی علف
پوزه اسب را مرتعش می کند
آرام !
آرام !
از دشت اگر می گویی.
گیاهی که در برابر چشم من قد می کشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک پیشاپیش گله می آید
آه میدانم
اندوه خویشتن رامن
صیقل نداده ام!
بتاب ؛ رویای من
به گیاه و بر سنگ
که اینک؛معراج توراآراسته ام من
گرگی که تا سپیده دمان بر آستانه ی ده می ماند
بوی فراوانی در مشام دارد
صبحی اگر هست
بگذار با حضور آخرین ستاره
در تلاوتی دیگر گونه آغاز شود
ستاره ها از حلقوم خروس
تاراج می شود
تا من از تو بپرسم
ـ اکنون ؛ای سرگردان !
در کدام ساعت از شبیم؟
انبوهی جنگل است که پلک مرا
بر یال اسب می خواباند
و ستاره ای غیبت می کند
تا سپیده دمان را به من باز نماید.
میراث گریه ؛آه
در خانه ام
سینه به سینه بود
*****هوشنگ چالنگی*****